از جنس درد دل

در گذار تلخ، بیمطالعه و با سرعت سنت به مدرنیسم، علاوه بر از میان رفتن بسیاری ویژهگیهای مثبت و با حکمت گذشته به خواستهای مختلف و سلیقههای آمیخته با نوستالژی افراد جامعه ضربهای وارد میشود که بسیاری از آنها خاص این تغییر اما برخی از آنها به دلیل بیمطالعه بودن این روند است.
وقتی پدران ما همچون پسرانمان موسیقی پاپ ایرانی یا خارجی (که در نوع ایرانیاش خیلی هم نام پاپ به خود نمیگیرد) را به نغمهها و ترانههای قدیمی و اصیل ایرانی ترجیح میدهند، زمانیکه در رسانهای چون صدا و سیمای ایران و در شبکههای مختلف آن به جای آنکه حتا شده برای مدت زمانی خاص، نوای سازهای ایرانی به گوش برسد، از موسیقیهای پاپ بیکلام خارجی و خوانندهگانی که نظام با آنها مخالف است اما بیکلام آن برای برای مردم مجاز است به گوش میرسد، وقتی در مراسم حتا دولتی دعوت میشوی، به جای اینکه در زمان اختصاص یافته به اجرای موسیقی، با افرادی که به موسیقیهای ایرانی میپردازند، روبه رو شوی گروههایی را نظاره گر میشوی که حتا تلفظ نام آنها برایت سخت و دشوار است، وقتی اجراهای موسیقی ایرانی و سنتی محدود به جشنوارهها میشود، که البته در همین جشنوارهها مخاطب موسیقی پاپ بیشتر از موسیقی ایرانی است و وقتی در هزاران موقعیت از این دست قرار میگیری، آن وقت است که دلات هوای شنیدن نوای ایرانی از اوج به حضیض، از دشتی به شور، همراه با صدای اساتید بزرگات را میکند، چنان که افسوس میخوری، کاش باز هم چهرهي استاد شجریان، علیزاده، لطفی، مشکاتیان و ... را از قاب کوچک تلویزیون داخلی خانهات ببینی و برای دیدن اجراهای آنها شبکههای مختلف ماهوارهای را زیر و رو نکنی تا مگر به یاد گذشته بنشینی و دقایقی از دیدن اجراهای آنها که حق تو است اما به دلیل بیتوجهیات در خارج از ایران برگزار میشود، مشاهده کنی.
ناظریها، حاج قربانها و اسپندارهایمان را به آسانی به افرادی که آنها را اجنبی میخوانیم تقدیم کردیم تا مدالها و جوایزشان را از آنها بگیرند، با جوانهها و جرقههایی که از این پس ظهور میکنند، چنین نکنیم.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی