فیلمنامهی زندهگی (10)
شیدا بیشتر وقتها پس از خروج از خبرگزاری به دفتر انتشارات شهرخورشید میرود و پس از یکی دو ساعت، با مدیار به سمت خانه حرکت میکنند. در این روزها که به دفتر میرود با تعداد بیشتری از دوستان مدیار آشنا میشود و با همهی آنها طوری دوست میشود که انگار از سالهای دور همدیگر را میشناسند.
افشین، الهام، کارنگ، حبیب، ریحانه، بهزاد، اعظم، حسام، مهتا، علیرضا، حسین، رضا، تعداد زیادی علی، تعداد زیادی محمد و ... از دوستان مدیار هستند که حالا دوست شیدا هم هستند. شیدا بیخیال دنیا، غرق در این دوستیهاست و همراه مدیار، به هر جا سرک میکشند، آنجا را غرق در خنده میکنند.
افشین، الهام، کارنگ، حبیب، ریحانه، بهزاد، اعظم، حسام، مهتا، علیرضا، حسین، رضا، تعداد زیادی علی، تعداد زیادی محمد و ... از دوستان مدیار هستند که حالا دوست شیدا هم هستند. شیدا بیخیال دنیا، غرق در این دوستیهاست و همراه مدیار، به هر جا سرک میکشند، آنجا را غرق در خنده میکنند.
شیدا در مورد مدیار هر روز با مادر و شادی، خواهرش و گاهی هم پدرش صحبت میکند و آنها دوست دارند مدیار را ببینند. تا اینکه در یکی از روزهای تابستان، شیدا که قرار است به ویلای یکی از دوستان برای تفریح برود، از مدیار هم میخواهد تا با هم و همراه با دوستان شیدا و شادی به آنجا بروند و آن روز نخستین حضور مدیار در بین دوستان و تا حدودی خانوادهی شیدا بود که چه خوب میگذرد...
از حضور در نمایشگاه و برقراری رابطهیی که میتوانست 2 سال قبلتر، شکل بگیرد، 7 ماهی میگذرد. بین شیدا و مدیار گاهی حرف از ازدواج به میان میآید ولی با اینکه در نهایت ذهنشان، میدانستند که دیر یا زود این اتفاق خواهد افتاد، هیچوقت آنرا جدی نمیگیرند. تا اینکه در یکی از روزهای آبان ماه، شیدا که پس از گذراندن یک روز خوب، در دفتر شهرخورشید، پشت میز نشسته است و پاهای خود را روی میز دراز کرده و میگوید و میگوید و میخندد با لحن جدیی مدیار روبهرو میشود که: نظرت در مورد ازدواج چیه؟
شیدا با لبخند: نظری ندارم.
مدیار با جدیت بیشتری: یعنی چی نظری ندارم؟
شیدا با تعجب و لبخند: یعنی الان داری از من خواستگاری میکنی؟
مدیار: اینطوری فکر کن.
شیدا: با اجازهی بزرگترها بله.
این را میگوید و صدای خندهشان گوش دنیا را کر میکند. از آن روز به بعد، با دلی که پر از عشق و خوشی است، در پی تدارک مراسم خواستگاری و ... میشوند و همانطور که خودشان دوست دارند، هیچ یک از مراسمشان طبق روال معمول همهی زوجها پیش نمیرود و هر یک به گونهیی میشود که خاطرهی خوشاش در ذهن همهی نزدیکان و از همه بیشتر خودشان باقی است...
برچسبها: فیلمنامه، شیدا، مدیار
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی