هوای تازه

۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

فیلم‌نامه‌ی زنده‌گی (14)

داخلی، سال پذیرایی منزل بهزاد و اعظم.
این روزها، پس از این‌که خانواده‌ی شیدا، از حضور مدیار خبر دارند، شیدا و مدیار خیلی راحت‌تر از گذشته می‌توانند با هم باشند و به خانه‌‌ی دوستان‌شان روند. یکی از این دوستان، بهزاد و اعظم هستند که تقریبا از اولین افرادی بودند که از رابطه‌ی شیدا و مدیار باخبر شدند و از عزیزترین‌ها.
هر چند که پیش از این هم شیدا و مدیار به منزل دوستان‌شان می‌رفتند، اما عجله برای برگشت شیدا به خانه، همه و خود شیدا را کلافه می‌کرد و باعث می‌شد که نه خودش و نه مدیار نتوانند بیش‌تر با دوستان‌شان باشند.
اما حالا دیگر مهم نیست و شیدا می‌تواند بیش‌تر با مدیار باشد. امروز تولد اعظم است و شیدا و مدیار به همراه حسام و مهتا و عسل عزیز (دختر کوچک و باهوش حسام و مهتا) راهی‌ی منزل بهزاد در کرج هستند و شوخی‌ها و خنده‌های‌شان به هوا بلند است.
اعظم که توقع نداشت تا بچه‌ها با کیک و کادو وارد شوند، خوش‌حال است و همه با هم تولد اعظم را جشن می گیرند و بعد از آن بهزاد و مدیار و حسام بر سر مسائل سیاسی بحث می‌کنند و کتاب‌خانه‌ی بهزاد را به هم می‌ریزند. فضا حسابی شلوغ است و عسل با هیجان خاص دوران کودکی مشغول بازی است و هر از گاهی شیدا را صدا می‌زند تا شیرین‌کاری‌های‌اش را نشان دهد و البته به پیش‌نهاد بچه‌ها شعرهایی از حافظ و مولوی و شاملو را بلند بلند برای‌شان می‌خواند و همه لذت می‌برند و هم‌صدا با او زمزمه می‌کنند.
در همین روز است که مهتا پیش‌نهاد حضور در مجله‌ی فردوسی را مطرح می‌کند تا همین جمع به هم‌راه چند دوست دیگر، تیمی را در این مجله راه بیندازند و هر کدام عهده دار بخشی شوند.
این پیش‌نهاد با استقبال بچه‌ها روبه‌رو می‌شود و قرار می‌شود تا در ملاقات بعدی، سردبیر مجله‌ی فردوسی هم حضور داشته باشد تا با هم بیش‌تر آشنا شوند و کار را شروع کنند.
وقت رفتن می‌شود و اعظم مانند همیشه به شیدا اصرار می‌کند که شب بماند.
اعظم: حالا که دیگه مامان و بابا در جریان هستن، بمون دیگه.
شیدا: نمی‌شه اعظم جون. باید شب خونه باشم.
اعظم: بابا این حرف‌ها چیه؟ از صبح با هم باشید عیبی نداره، شب باید خونه باشی؟؟
همه می‌خندند و از همین‌جا این مسئله را دست می‌گیرند و حسام به بررسی‌ی آن از حیث روان‌شناسی می‌پردازد و همه‌گی به این نتیجه می‌رسند که یک سری قوانین دست و پا گیر که پدران و مادران از گذشته به ارث برده‌اند، باعث می‌شود تا این‌گونه فکر کنند.
شیدا این بار در خانه به راحتی بیان کرده بود که قصد رفتن به خانه‌ی بهزاد و اعظم را دارد و دیگر مجبور نبود تا به بهانه‌ی تهیه‌ی گزارش در کرج و .... هم‌راه مدیار برود و از این موضوع بسیار خوش‌حال بود و راحت D:

برچسب‌ها:

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی


 
Free counter and web stats Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com