خاطراتی از دبیرستان فرهنگ (4)
در طبقهی دوم دبیرستان فرهنگ سالن بزرگی وجود داشت که از آن به عنوان نمازخانه و سالن برگزاری مراسم در مناسبتهای مختلف، استفاده میکردند که مدتی در هفتهی دفاع مقدس، باز هم به ابتکار خانم بقایی، آنجا را مانند جبههی جنگ درست کرده بودند و دختران بسیجی مدرسه، چپیه و پلاک جنگ و عکس شهدا و ... را میفروختند و صبحهای پنجشنبه، حداد عادل سخنرانی میکرد و حافظ شناسی تدریس میکرد!!
هر روز بعد از ناهار بچهها باید در نمازخانه حضور پیدا میکردند و نماز میخواندند، آنهم پشت امام جماعتی که اکثرا ناشناس بود، همین زور و اجبار، باعث شده بود تا خیلیها از نماز خواندن در مدرسه بدشان بیاید و از آنجا فراری باشند. اما حضور ناظمها و برخی اوقات، ماهروزاده، همسر حدادعادل و بازجوییهای آنها برای اینکه چرا نماز نمیخوانید هم وجود داشت.
معمولا در جواب ناظمان و مدیر مدرسه، که چرا نماز نمیخوانید، بچهها میگفتند که نمیتوانیم و آنها قبول میکردند، تا اینکه کار به جایی رسید که در هر کلاس، فردی را مسئول کردند تا اسامی بچههای کلاس را یادداشت کند و هر روز که نماز میخوانند، در مقابل اسامی آنها علامت بگذارد تا مشخص شود که هر فرد چند روز نماز نمیخواند!!! در حقیقت میخواستند ببینند، اگر کسی بیش از 7 یا 10 روز! میگوید نمیتوانم نماز بخوانم، دروغ میگوید و فورا با خانوادهی وی تماس بگیرند و بگویند که دختر شما، کافر است و بینماز است و از آنها بخواهند برای تعهد به مدرسه بیایند.
این کارهایی که مسئولان مدرسه انجام میدادند، من و بچههای دیگر را به شدت زده میکرد. بعد تصمیم گرفتند که برای آنهایی که میگویند، نمیتوانیم نماز بخوانیم، در یک کلاس، به سرپرستی خانم آلرسول نوار صحبتهای الهی قمشهیی را بگذارند تا بچهها فیض ببرند!!!
خانم آلرسول هم دائم در حال گفتن "هیس" بود، نمیتوانست جلوی خنده و حرفهای بچههای کلاس را بگیرد تا جایی که قسمتی دیگری از نمره انضباط بچهها در همین کلاس کم میشد...
پی نوشت: در پایان هر یک از این نوشتههایام، از خودم بدم میآید که چرا حتا یک روز را در آنجا درس خواندم.
برچسبها: دبیرستان فرهنگ، نماز
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی