خاطراتی از دبیرستان فرهنگ (6)
از آنجایی که پدر من و حدادعادل در دوران کودکی، با هم همسایه بودند و آن دوران را با هم سپری کرده بودند، آشنایی دورادوری با این خانواده داشتم و این آشنایی به درس خواندن من و خواهرم در مدرسهی فرنگ ختم شد. به یاد دارم روزی را که حدادعادل به همراه خانوداهاش برای شام به منزل ما آمدند، این ماجرا مربوط به قبل از ورود من به دبیرستان فرهنگ است. حدادعادل مشتاق بود تا نواختن مرا ببیند، من هم تارم را آوردم و برای او وخانوادهاش نواختم، حتا پدرم هم تنبک را آورد و با من همراه شد و مرغ سحر را برایشان اجرا کردیم، که البته پدرم هم آواز میخواند و حدادعادل هم گهگاهی زمزمه میکرد.
آن شب او بسیار مرا تشویق کرد و از اینکه من تار میزنم بسیار خوشحال شد و ابراز لطف کرد. اما پس از ورود من به مدرسهی فرنگ،انگار تمام این چیزها از بین رفت، پدر من که تا حدودی با مدرسهی فرهنگ همکاری میکرد، همکاری خودش را به دلیل برخوردهای نادرست ماهروزاده، همسر حدادعادل با بچهها، کاملا قطع کرد و من که تا آن روز مورد لطف حدادعادل قرار میگرفتم، توسط ماهروزاده، "تاریست" لقب گرفتم، تا جایی که ماهروزاده، به مادران دوستان من گفته بود، نگذارید دخترانتان با شیدا دوست باسند، شیدا تاریست است و خانوادهیی مطرب دارد!!
اینها در حالی بود که زهرا، دخترحدادعادل، پیش از آنکه عروس خامنهیی شود، عاشق موسیقی بود و پس از آن، حتا با کاستهایی که از ارشاد مجوز میگرفت هم مشکل داشت و اگر ما میخواستیم سرودی اجرا کنیم، اجازه نمیداد و معتقد بود این نوع موسیقیها حرام است.
راستی یادم رفت بگویم، همین خانم ماهروزاده که به گلسر من اعتراض کرده بود و میخواست سادهزیستی را گسترش دهد، فردای عروسی دخترش با پسر خامنهیی عکس یکی از روزنامهها (کیهان) را که در مورد سادهگیی این عروسی نوشته بود، به تابلوی اعلانات مدرسه، چسباند اما من نمیدانم این کدام ساده زیستی بود که دخترش، که حالا عروس خامنهیی است، باید با ماشین مخصوص رفتوآمد میکرد. مگر خون او رنگینتر از ما بود؟ و از آنجایی که آنها معتقد بودند که حضور زن و مرد غریبهیی در یک مکان، مکروه است و ممکن است این دو نفر به گناه بیفتند، در ماشینی که به دنبال زهرا، عروس خامنهیی میآمد، زن دیگری حضور داشت که خدایی نکرده، عروس خامنهیی به گناه نیفتد!!!
فقط من نمی دانم آن مدت زمانیکه زهرا میآمد تا سوار این ماشین شود، آن زن دیگری که با راننده در ماشین حضور داشت چه میشد؟؟؟ آیا برای او مکروه نبود که با مرد غریبه در یک ماشین باشد تا عروس خامنهیی بیاید؟؟!
برچسبها: دبیرستان فرهنگ، عروس خامنهیی
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی